فرش دل

می گویند نقش فرش مثل موسیقی است... اوج و حضیضش را می گویند انگار

فرش دل

می گویند نقش فرش مثل موسیقی است... اوج و حضیضش را می گویند انگار

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۱ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

خواستگاری! و چند نکته ی عشقولانه :)

مدت هاست که در خانه یک پاراپاگوندای اساسی راه انداخته ام که انتظار داشتم نتیجه اش تسریع در فرایند ازدواج کردنم باشد. البته انتظارش را نداشتم که این قدر زود جواب بدهد اما گویا زودتر از پیش بینی های من به نتیجه رسید! و چند هفته پیش وقتی از در خانه وارد شدم بی مقدمه با این جمله پدرم که "ما تصمیم گرفته ایم برایت زن بگیریم" مواجه شدم! همین باعث شد که سعی کنم خورده حرفهایی که در مورد ازدواج در ذهنم می گذرد(البته قسمت های غیر شخصی اش را) یک جا جمع کنم و بنویسم... الآن هم در دوران آشتی با فضای مجازی هستم و به همین خاطر دارم اینجا می نویسم.


- هر مرد و زنی می توانند با هم ازدواج کنند! اینکه آدمها ملاکهایی را برای انتخاب همسر در نظر می گیرند به خاطر کم هزینه تر، بی دغدغه تر و ساده تر کردن زندگی آینده شان است. حتی ملاکهای دینی هم در همین چهارچوب قرار می گیرند و با صرف زحمت می توان از پس مشکلاتی که به این دلیل ایجاد می شود بر آمد. در واقع منظورم آن است که هر چه ملاکهای بیشتری را برای انتخاب طرف مقابل در نظر بگیریم به معنای اعترافمان به ناتوانی مان در حل معضلات زندگی با اوست! هر چند این خودآگاهی نسبت به ضعف هایمان در مجموع چیز مثبتی ست اما درک اینکه عدم توانایی ما در ازدواج با یک نفر پر رنگ تر از موانع پیش روی ازدواج با اوست جای توجه بسیار دارد.

- نام خواستگاری گذاشتن بر جلسه اول واقعا اشتباه است چرا که در واقع به جز مواردی که پیش از ازدواج ارتباطاتی وجود داشته است کسی "خواستار" دیگری نیست! و مسئله اصلی آشنا شدن دختر و پسری ست که خانواده های هم را پسندیده اند و اکنون فرصت کوتاهی دارند تا کمی هم یکدیگر را بشناسند

- متاسفانه یکی از جاهائی که دختران در آن مظلوم واقع می شوند فرایند ازدواج است. مدلی که بر فرایند ازدواج حاکم است پسر را انتخاب کننده و دختر را انتخاب شونده در نظر می گیرد و عملا حق انتخاب را از دختر سلب می کند. حتی در صورت برگزاری خواستگاری هم اینکه دختر نظر مثبت داشته باشد تنها زمانی معنادار می شود و مورد توجه قرار می گیرد که خانواده پسر نظر مثبت شان را اعلام کرده باشند. شاید عامل اصلی چنین شرایطی طرح اسطوره مضحکی به نام مظهر "ناز" و "نیاز" بودن دختر و پسر باشد که معلوم نیست بجز زیبایی لفظی از چه پشتوانه دیگری بهره می برد؟ اشتباه بزرگ اینجاست که معشوق مظهر "ناز" است و عاشق مظهر "نیاز" که لزوما معشوق مونث و عاشق مذکر نیست!

- جدی گرفتن مطالبی که در جلسه خواستگاری میان طرفین رد و بدل می شود از بزرگترین اشتباهاتی ست که هر دختر و پسری ممکن است دچار آن بشوند! جدی گرفتن حرفها در جلسه خواستگاری مثل جدی گرفتن حرفهای یک بازاریاب می ماند! یا اگر حتی فرض را بر صداقت بگذاریم در بهترین حالت تصویری کاریکاتوری از طرف مقابل در دست قرار می گیرد. (جهت فهم اشکال یک چینین شرایطی، فقط چند لحظه به این فکر کنید که همه شناخت یک نفر از شما، محدود به یک گفتگوی کوتاه باشد!... فکر می کنم که به وضوح تصمیم گیری درباره شخصیت یک نفر بر مبنای چنین چیزی بی انصافی بزرگی در حق اوست) تصویری ناقص که حاصل حداکثر دو ساعت گفتگو و با پیش زمینه ی شناختی اولیه از خانواده طرف مقابل است را نمی شود مبنایی برای تصویر کردن آینده مان در نظر بگیریم. نکته اینجاست که همان طور که در ابتدا گفتم هر مرد و زنی می توانند با هم زندگی کنند. اگر هم این وسط تلاشهایی می شود که با تحقیق، گفتگو در مراسم خواستگاری، صحبت با پدر دختر و امثالهم تعامل این دختر و پسر در زندگی آینده شان ساده تر شود، این مانع آن نمی شود که در زندگی این دو نفر اتفاقاتی دیگری بیافتد که پیش از این و با اطلاعات پیشین آنها از یکدیگر انتظار آن را داشتند.

- وقتی بناست که دختری نه ساله بتواند با پسری پانزده ساله ازدواج کند(یا حتی کمتر!)، این نشان از آن دارد که پیش شرط های لازم برای ازدواج واقعا اندک اند و نکته اصلی ساخته شدن بنای ازدواج پس از کلنگ خوردن آن است.

- عشق و عاشقی به معنای تلویزیونی آن یک جوک بزرگ است! هر مرد سالمی به راحتی این را تشخیص می دهد که ممکن است با دیدن چهره یک نفر احساساتش برافروخته شود و تحت تاثیر قرار بگیرد اما عاشق او نمی شود. چنین اتفاقی ممکن است n بار دیگر هم رخ بدهد اما آن چیزی که باعث می شود برخی به چنین احساساتی جلوه دیگری بدهند و آن را به عاشقی ربط بدهند تکرار تصاویر و تصور کردن خودشان در قامت همراه طرف مقابل است. آن قدر این تصویر را در ذهنشان بازنمایی می کنند که آرام آرام نسبت به طرف مقابل حالت تملک پیدا می کنند! و از نبودنش به رنج و سختی می افتند و...

- من البته برای علاقه ای که بین دو نفر ایجاد می شود احترام ویژه ای قائلم. شاید علی الحساب سعی کنم که تعاملم با آدم هایی که دور و اطرافم قرار دارند را در حدود معقولش حفظ کنم و اجازه ندهم که شرایط تغییر کند؛ اما اگر به طریقی بفهمم که علاقه ای وجود دارد (خصوصا اگر منشاء این علاقه چیزهای معقولی باشند) از آن فرار نمی کنم و اتفاقا به استقبالش می روم... چرا که به نظرم در اینجا گام اول برداشته شده است در حالیکه در سیستم ازدواج های سنتی مجبوریم که علاقه را "ایجاد" بکنیم و عملا یک پله عقب تر هستیم(مثل آدمهایی که چون فلانی بغل دستی شان است سعی می کنند با او دوست بشوند-هرچند موقع ورود به کلاس خودشان رفته اند و پیش آن بنده خدا نشسته اند-)

- زن زیبا و زن جذاب دو موجود متفاوتند! نکته جالب اینجاست که خود زنها معمولا این را نمی فهمند. نکته جالب تر آن که هیچ کدام از این دو عامل تعیین کننده ای در انتخاب همسر نیستند! 
جذابیت و عوامل جنسی در نهایت خیلی تفاوتی بین زن ها ایجاد نمی کند. ته تهش هورمون های مشابهی در بدن ترشح می شوند و وضعیت مشابهی ایجاد می شود. رسیدن به حد ارضای جنسی هم آن قدر که من می فهمم به پیچیدگی حرفهای روان شناسان نیست و خیلی ساده تر هم ممکن است رخ بدهد.
زیبایی همسر هم اگرچه در تحکیم ارتباط طرفین موثر است(مثلا ممکن است دوست داشته باشی ساعتها به چهره اش خیره شوی و حرکات ظریف چهره اش را ببینی و به در کنار خود داشتن او افتخار کنی) اما صرفا می شود به عنوان یک آپشن! اضافی به آن نگاه کرد که خیلی هم تعیین کننده نیست! چون تقریبا همه انسانها تا حد خوبی زیبا هستند...

- مهم ترین ویژگی در ازدواج که برای خود من به عنوان عامل اصلی در انتخاب همسر مطرح است توانایی "تطبیق پذیری" است. یعنی آن که واقعیت موجود را بپذیریم و سعی کنیم با توجه به شرایط موجود به انتخابهای ممکن پیش رو فکر کنیم. خیلی از آدمها توی "خود آینده شان" یا توی "خود گذشته شان" گیر می کنند و همین باعث می شود که زندگی پر تنشی را برای خودشان رقم بزنند. البته پیش شرط تطبیق پذیر بودن، داشتن "خودآگاهی" ست تا تصویر درستی از شرایط موجود داشته باشیم.

- یک ویژگی خوب دیگر آن است که یا با تمرین یا از ابتدا بتوانیم صرفا به حساب احترام به همسر و دوست داشتن او کاری را انجام دهیم... حتی تغییر شخصیت بدهیم و از هویت فعلی مان بگذریم تا محبوب بهتری باشیم و در عین حال چنین انتظاری از یکدیگر نداشته باشیم! یک چنین روحیه ای زندگی را گلستان می کند! فقط رسیدن به آن سخت به نظر می رسد

- یک مسئله مهم تر آن است که طرف مقابل مان پس از ازدواج با ما صرفا تا مدت زمان کوتاهی فقط همسر  است و پس از مدت زمان کوتاهی "مادر/پدر بچه ها" خواهد بود. شاید یکی از اصلی ترین دغدغه های سالهای آغازین پس از ازدواج یک زوج باید طراحی شیوه ای برای تعامل با یکدیگر و فرزندانشان پس از آمدن بچه ها باشد. چرا که در غیر اینصورت بواسطه آزمون و خطاهای پدر و مادر علاوه بر خودشان کودک نیز آسیب می بیند.


فعلا همین ها