تو کوچه کوچه مرا بلدی...
- پنجشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۰۳ ق.ظ
- ۰ نظر
به نام تو
دلم می خواهد برایت عاشقانه بگویم...
من صدایت بزنم، دستم را بگیری و بعد وقتی که دارم حرف می زنم نوازشم کنی...
اما حرف زدن یادم رفته...
شوری برای گفتن در این جسم زیاده خواه باقی نمانده...
آخر به تو از چه بگویم؟
از فکرهای بی سرانجام و بی سر و تهی که به کلمات منجر نمی شوند
یا از آنچه نفس می خواهد؟
نمی دانم این بی رمقی برای وصل را چه باید کرد؟
من تو را نمی فهمم... زبان تو را نمی فهمم ولی این را خوب می فهمم که تو اگر بخواهی می شود...
جمع م کن...